English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5492 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
It appears questionable whether he will manage to do that. U بحث برانگیز به نظر می رسد که آیا او موفق به انجام این کار بشود.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
i managed to do it U موفق شدم که ان کار را انجام دهم
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
constructive notice U ابلاغ اختیاری در CL ابلاغی که به وکیل شخص بشود قانونی یااعتباری نامیده میشود و درمقابل ان " ابلاغ رسمی یاواقعی " قرار دارد و ان ابلاغی است که به خود شخص بشود
compelling <adj.> U تحسین برانگیز
questionable U سوال برانگیز مشکوک
(be) fishy <idiom> U عجیب وشگفت برانگیز
questionable results U نتایج سوال برانگیز
the disturbing prospect of genetically modified babies U چشم انداز تشویش برانگیز نوزادان تغییریافته ژنتیکی
on request U وقتی که درخواست بشود
I wI'll come as late as I possibly can . U تا آنجائیکه بشود دیر می آیم
He promised to behave ( mend his ways) U قول داد آدم بشود
What must be must be . <proverb> U آنچه باید بشود خواهد شد .
where work is concerned U اگر مربوط به کار بشود ...
if he wishes to be a U اگرمی خواهد کسی بشود
That's out of the question. U این غیرممکن است که عملی بشود.
Let the car cool off. U بگذار اتوموبیل یکقدری خنک بشود
Talk a lot without saying much U خیلی صحبت بشود ولی کم معنی
pabulum U [هر چیزی که بشود به عنوان غذا خورد]
No way! این غیرممکن است که عملی بشود. [اصطلاح روزمره]
pseudo random U رشته تولید شده تصادفی که در مدت طولانی تکرار بشود
He was barred from the casino. U او [مرد] اجازه نداشت داخل این کازینو [قمارخانه] بشود.
successful <adj.> U موفق
successful U موفق
prosperous U موفق
lucrative U موفق
throve U موفق شد
upbeat U موفق
fails U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
like a duck takes the water [Idiom] U کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
qui facit per alium facit perse U کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
to bring somebody into line U زور کردن کسی که خودش را [به دیگران] وفق بدهد یا هم معیار بشود
rhetorical question U مسئله مربوط بمعانی بیان سوالی که برای تسجیل موضوعی بشود
I didn't tell anyone beforehand, as I didn't want to jinx it [anything] . U من قبل از آن به هیچکس نگفتم چونکه نخواستم [هیچ چیزی] جادو بشود.
automating U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automate U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
wowed U موفق شدن
to make a shift U موفق شدن
wow U موفق شدن
wows U موفق شدن
arrive U موفق شدن
arrived U موفق شدن
arrives U موفق شدن
arriving U موفق شدن
to fall through U موفق نشدن
wowing U موفق شدن
fall short (of one's expectations) <idiom> U موفق نشدن
to go wrong U موفق نشدن
to come through U موفق شدن
to pull through U موفق شدن
I made good my escape . U موفق به فرار شد
have it made <idiom> U موفق بودن
sure-fire U حتما موفق
make a hit <idiom> U موفق شدن
attain U موفق شدن
attained U موفق شدن
attaining U موفق شدن
attains U موفق شدن
come off <idiom> U موفق شدن
hot hand U پرتاب موفق
fay U موفق شدن
go over well <idiom> U موفق بودن
res inter alios U debet non actaalterinocere تعهدات دو جانبه باعث اضرار شخص ثالث نمیتواند بشود
failures U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failure U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
carry the day <idiom> U برنده یا موفق شدن
two-way U موفق در حمله و دفاع
manage to do it U موفق بانجام ان شدن
to stir up a hornet's nest <idiom> U چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
to open a can of worms <idiom> U چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
to poke one's head into a hornets' nest <idiom> U چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
god speed you U کامیاب شوید موفق باشید
succeeded U موفق شدن نتیجه بخشیدن
to collapse U موفق نشدن [مذاکره یا فرضیه]
succeed U موفق شدن نتیجه بخشیدن
converted U پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
I could never make her understand . U هرگز موفق نشدم به او بفهمانم
I have no doubt that you wI'll succeed. U تردیدی ندارم که موفق می شوید
to get sight of a person U موفق بدیدن کسی شدن
nojoy U موفقیتی نیست موفق نشدم
to come up in the world U موفق شدن [در زندگی یا شغل]
converts U پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
converting U پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
succeeds U موفق شدن نتیجه بخشیدن
prospered U رونق یافتن موفق شدن
prospering U رونق یافتن موفق شدن
prospers U رونق یافتن موفق شدن
turn the trick <idiom> U درکاری که میخواست موفق شدن
to go places U موفق شدن [در زندگی یا شغل]
prosper U رونق یافتن موفق شدن
put across U باحقه بازی موفق شدن
connect U ضربه موفق در پایگاه دوم
hit and miss U گاهی موفق وگاهی مغلوب
hits U جستجوی موفق در پایگاه داده
to f. in the pan U باوجودجوشش وکوشش موفق نشدن
connects U ضربه موفق در پایگاه دوم
hitting U جستجوی موفق در پایگاه داده
convert U پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
hit U جستجوی موفق در پایگاه داده
gurantee U عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
robots U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robot U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
policy of contianment U سیاست بازدارندگی اعمال سیاستی که باعث تحدید و توقف اقدامات سیاسی کشور دیگری بشود
smash hit <idiom> U نمایش ،بازی یا فیلم خیلی موفق
Supposing we do not succeedd, then waht? U حالا آمدیم و موفق نشدیم بعدچی؟
to get any ones speech U موفق بشنیدن نطق کسی شدن
get to first base <idiom> U موفق بودن ،شروع خوبی راداشتند
throw up one's hands <idiom> U توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
make the grade <idiom> U منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
to be a dead duck U امکان موفق شدن را نداشتن [چیزی یا کسی]
deliver the goods <idiom> U موفق درانجام کاری که خوب انتظار میرود
He'll never get anywhere. U او [مرد] هیچوقت موفق نمی شود. [در زندگیش یا کارش]
You wI'll fail unless you work harder . U موفق نخواهی شد مگه اینکه تلاش بیشتری بکنی
scratch one's back <idiom> U کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
fails U عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
failed U عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
to score with a girl <idiom> U موفق شدن در تلاش نزدیکی کردن با دختری [اصطلاح روزمره]
fail U عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
hire purchase U کرایه چیزی به این ترتیب که کرایه کننده با پرداخت یک عده اقساط مالک ان شی بشود
He'll never amount to anything. <idiom> U او [مرد] هیچوقت موفق نمی شود. [در زندگیش یا کارش] [اصطلاح روزمره]
She's agreed to fill in for me on Friday, but I'd be pushing my luck if I asked her to do it on Saturday, too. U او [زن] موافقت کرد روز جمعه جاینشین من باشد اما من شورش را در می آوردم اگر از او [زن] درخواست بکنم که شنبه هم جاینشین من بشود.
freedom of seas U ازادی رفت وامد کشتی ها در خارج ازابهای ساحلی کشور مجاوردر زمان صلح بدون اینکه کسی بتواند به نحوی از انحامعترض انها بشود
upward compatible U اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
unesco (= united nations educational U ه افزایش احترام ملل نسبت به عدالت و حکومت قانون وحقوق انسانی و ازادیهای اساسی انچنان که موردتصویب منشور ملل متحد است بشود
provcation U در CL هرگاه برهیات منصفه ثابت شود که متهم در اثر فعل یا سخن یاهر دو تحریک شده باشدممکن است این موضوع باعث برائت متهم یا تجویز تخفیف بشود
misses U موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
missed U موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
miss U موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
retention money U مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
querying U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
continues U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continue U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
to strike oil U کامیاب شدن موفق شدن
mission , oriented U لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
at last U سر انجام
enforcement U انجام
implementing U انجام
consummation U انجام
performances U انجام
implementation U انجام
performance U انجام
effectuation U انجام
end all U انجام
transaction U انجام
compietion U انجام
accomplishment U انجام
sequel U انجام
implement U انجام
sequels U انجام
implementation U انجام
fulfillment U انجام
execution U انجام
commission U انجام
terminuse ad quem U انجام
achievements U انجام
fulfilment U انجام
implemented U انجام
completion U انجام
achievement U انجام
implements U انجام
commissions U انجام
commissioning U انجام
implemented U انجام دادن
achiever U انجام دهنده
accomplisher U انجام دهنده
accomplishable U انجام دادنی
to follow out U انجام دادن
to go through U انجام دادن
fulfils U انجام دادن
performed U انجام دادن
performs U انجام دادن
unaccomplished U انجام نشده
to put through U انجام دادن
to make good U انجام دادن
fulfil U انجام دادن
do up U انجام دادن
fulfilled U انجام دادن
fulfilling U انجام دادن
fulfills U انجام دادن
processing of the order U انجام سفارش
the d. of duty U انجام وفیفه
effecting U انجام دادن
effected U انجام دادن
sonsy U نیک انجام
done U انجام شده
stand to U انجام دادن
performable U انجام دادنی
effect U انجام دادن
put on U انجام دادن
thrust line U خط حمله خط انجام تک
repetitions U باز انجام
Recent search history Forum search
1incentive
119 hrs · Sometimes the good you try to do to help others, ends up being thrown back at your face. Do things for Allah's sake, not to please people.
1A successful man is one who can lay a firm foundation with the bricks that other throw at him
1confinement factor
2actus reus
3midas touch
1Cool... I just got back from working out. I did a bunch of squats and lunges lol I'm working on my big booty ;)
1The system has been solved by a coupled Poisson– Neumann algorithm. The resolution method consists of the linearization of the transport equations by the finite difference method. The actual version u
1روی پوسته تخم مرغ قدم برداشتن چه اصطلاحی در زبان انگلیسی دارد؟
1to take a spell at whell
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com